دوستش دارم....
وای عزیزم تو همزاد من هستی؟ مگه نه؟
همه حرفهایی که گفتی درست. ولی چکار کنم که دوستش دارم؟
البته آیدین خیلی متعادل تر از اون چیزیه که تو میگی. مثلا حتما جمعه ها کوه میره. حتما در سال مسافرت میره. اینجور نیست که اصلا مسافرتی در کار نباشه. البته مسافرت ها هم ۹۹٪ جنبه کاری دارند ها. یعنی داره میره یک کنفرانس که خوب ۱۰ ساعت (نهایت آخرش) برای کنفرانس میره و بقیه به گشت و گذار....
وقتی کنارمه حرفام را واقعا گوش میکنه، اما خوب در نظر بگیر که ما الان فقط دوستیم، حتی نامزد هم نیستیم...
دیگران تو دوران دوستی شون روزی 1 ساعت را با هم حرف میزنن، اما ما چی؟ در بهترین شرایط تلفنی روزی 5 دقیقه. اما هر دو هفته یک بار معمولا قرار میزاریم وهمدیگه را 3 ساعتی میبینیم و کنار هم هستیم...
اما نیاز آیدین به من:
باید بگم کارهاش اصلا معلوم نیست. یک موقع هایی عاشق پیشه میشه (البته نه مجنون
ها،فکر کنم خودت میدونی عشق این آدمها چه جوریه).
اما گاهی....
کاری میکنه که فکر میکنم 6 تا دوست دختر دیگه تو زندگیش هستن که این مدلی رفتار می کنه....
این روزها مثلا 3 روز گوشیش خاموشه و وقتی همدیگه را میبینیم، وقتی میبینه حتی نگاهش نمی کنم. میگه من یادم نرفته 3 روزه با هم تماس نداشتیم، من در نظر گرفتم که تو داری درس میخونی و اگر تماس نگیرم تمرکزت بیشتره
ببین در همین مورد ساده درک نمی کنه زنگ زدنش من را آروم می کنه و تمرکزم را بالا تر میبره...
خسته ام، باور کن کم آوردم. اما می گم درست میشه. میگم وقتی زیر یک سقف باشیم چون کنار هم هستیم درست میشه. تا همین الان چند نفر را به خاطرش رد کردم. کسانی که واقعا ارزش بیشتر فکر کردن را داشتن...
نمی دانم درست دارم عمل می کنم یا نه، اما دوست ندارم فرداهایی باشه که بگم من کم صبوری کردم. اگر بیشتر صبر می کردم درست می شد.
گاهی میگم اگر سر راه آیدین هم دختری با شرایط خوب قرار بگیره اونم مثل من بدون یک لحظه تامل ردش میکنه؟ جوابش را فکر کنم تو بدونی...
پینوشت : نظر ۵ و ۶ که لینکش را گذاشتم خیلی ،خیلی نزدیک به زندگی من بود. انگار با کسی حرف میزدم که درونم با درونش یکی بود... (به قول خودش یک مهربان دیگه...)