خسته نیستم...
همه زندگیم شده استرس اینکه وای اگه نشه!!!!
شاد نیستم...
می خندم، اما نه از ته دل. نه از آن خنده هایی که مهربان باهاش انرژی می گرفت و انرژی
می داد!!!
خسته نیستم... اما کلافه ام.
دلم می خواد با یکی حرف بزنم...
دلم می خواد یک مرد، مردانه دوستم داشته باشه...
دلم یک کسی را می خواد که بتونم قلباً بهش تکیه کنم!!!
چیزی که آیدین نیست...
چیزی که در پسر های دور و برم نمی بینم...
خسته نیستم، اما خیلی کلافه ام...
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۳۹۱ ساعت 21:48 توسط مهربان
|