با عرض سلام و خسته نباشید به حضار گرامی!

والا دو ساله دارم سفرنامه مینویسم! اینقدر من فعالم هنوز تو ماههای اولم! از این رو تصمیم جدیدی اتخاذ کردم! از این به بعد از اکنون مینویسم و اگر وقت شد یک گریزی به گذشته میزنم! چون در حالت کنونی در عین حال که از خاطرات این روزها بازموندم گذشته رو هم نمینویسم!

خوب بریم سراغ این روزها!

این داستانی که شروع میکنم مربوط به ماه می یا حدود اردیبهشت خودمونه، پیش نیازه واسه رسیدن به حال این روزها!

تافل رو که یادتونه چه داستانی شد؟ یک نمره دهشتناکی هم گرفتم که هر کی شنید به ضریب هوشیم شک کرد! گویا کسی تا حالا این نمره رو نیاورده بود! فکر کنم مینیمم رو شکستم و چند نمره کاهش دادمش!

لذا بعد از افتخار آفرینی در تافل، گفتم فعلا بریم سراغ GRE شاید فرجی شد! شروع کردم به لغت خوندن. چه لغت هایی! قشنگ حس کلیله و دمنه داشتم. اوایلش حس میکردم من میتونم، من میخونم و تموم میشه! اما چند وقتی که گذشت حس این رو پیدا کردم که با آفتابه از دریا دارم آب برمیدارم و منتظرم آب دریا تموم بشه!

لذا بعد چند ماه مطالعهء یک خط در میون که همه اش را رو هم میکردی به اندازه یک هفته مطالعه یک انسان درس خون نمیشد، به توصیه یکی از دوستانم که حالا بیا و برو یک امتحانی بده ببین کلا با خودت چند چندی، گفتم جهنم و 170-180 دلار! یک امتحان میدم اگر دیدم خیلی پرتم دیگه از دنیای علم خداحافظی میکنم!

به صورت خیلی هوخشتره مانند یک امتحان رزرو کردم و تصمیم گرفتم یک هفته از سر کار مرخصی بگیرم و بشینم گور مرگم مطالعه بنمایم!

از اونجا که جاستینا جون آلرژی شدیدی به تصمیم من جهت شروع دکتری داشت و یک حس ششم نسبت به تصمیمات من پیدا کرده بود گفت مرخصی بی مرخصی! نیرو کم دارم...

لذا تصمیم گرفتم امتحان رو کنسل کنم، کنسلی رو که چک کردم دیدم اُی بابا جان! چه هزینه کنسلی بالاست! و همینطور که خودم را برای پول بی زبون از دست رفته فحش میدادم گزینه کنسلی رو از روی میز مذاکره با خودم حذف کردم! 

امتحانم روز شنبه بود، یک، دو دوتا چهارتا کردم دیدم من که تو پنج روز تغییری در وربالم ایجاد نمیشه! پس حداقل ریاضی رو بچشسبم!

شروع کردم ریاضی رو بالا پایین کردن! والا سوالات آسون بود اما زمان کم می آوردم. در حالی که یک خط در میون خودم رو فحش میدادم، سعی کردم حداقل یک دید کلی به ریاضی پیدا کنم و دست کم لغات و مفهوم سوالات رو مشکل نداشته باشم.

دو تا تمپلیت هم برای رایتینگ ها ساختم و شنبه به سوی امتحان راهی شدم. تنها کسانی که میدونستند امتحان دارم توماس و دوستم بودند. حتی به مامان و بابام هم نگفته بودم. حس میکردم وقتی نمره بیاد و ببینن خراب کردم باز برام غصه میخورن، خوب چه بهتر که ندونن! خسته شده بودم از توضیح این مسئله که من آدم خنگی نیستم اما امتحانات زبان برام یک وحشته عظیمه!

در هر صورت رفتم و مکان امتحان روپیدا کردم. امتحان تو یکی از دانشگاه های نزدیکم بود. اصلا فکر نمیکردم این دانشگاه اینقدر عظیم باشه! هرگز قبل از رزرو امتحان حتی نیم نگاهی بهش ننداخته بودم یا حتی دپارتمان رشته ام رو چک نکرده بودم. در هر صورت، وارد مکان امتحان شدم. چک امنیتی خیلی خاصی نداشت اما اجازه ورود هیچ چیز رو نمیدادن! حتی آب. اتاق امتحان یک اتاق کوچیک با 12 کامپیوتر بود. همه چیز خوب بود اما اتاق به حد روانی واری سرد بود! و من برعکس همیشه یادم رفته بود یک ژاکتی، چیزی با خودم بیارم!

اگر گذرتان به آمریکا افتاد، حتی در گرمای 50 درجه تابستان هم یک لباس گرم همراهتون باشه! چون یکهو میرید داخل یک رستوران و میبینید دما در حد آلاسگا پایینه!

به هر حال، در همون 30 ثانیه اول شروع کردم به لرزیدن! طوری که نمیتونستم رایتینگ را تایپ کنم! گفتم خوب شد! سر تافل جیش داشتم، GRE هم سردمه! داشتم به این نتیجه میرسیدم که کلا نیروی برتر حاکم بر طبیعت نمیخواد که من وارد این مسیر بشم! یک لحظه گریه ام گرفت، و خیلی ناله آمیز از ته دل گفتم خدایا میشه کمکم کنی؟ فکر کن ملت تند تند رایتینگ تایپ میکنن، من یاد راز و نیاز با خدا افتادم این وسط!

سعی کردم بهترینی که میتونم انجام بدم. دو تا رایتینگ تموم شد و رسیدم به وربال! خدا نسیبتون نکنه! سعی میکردم اونهایی که کوتاه تره و میفهمم رو یک چیزی انتخاب کنم، اونهایی که نمیفهمم فقط یک گزینه بزنم. به من سه تا وربال خورد، اولی رو هرچی نمیدونستم b زدم، دومی c، و سومی a!

ریاضی اوکی بود اما تو اولی یک سوال رو نمیفهمیدم چیه! تو دومی دوتا!

در هر صورت امتحان تموم شد و نمره رو دیدم! با توجه به مطالعه من باور کردنی نبود! خوب نبود ولی واسه من عالی بود! 145 وربال و 163 ریاضی! (اگر اشتباه نکنم! یادم رفته).

اینقدر ذوق کردم که واسه قسمتی که میپرسه میخوای به دانشگاهی بفرسته یا نه هم گند زدم و کلا زدم رفت!

اومدم بیرون و توماس رو پیدا کردم! بهش گفتم اوکی شد! کلی بچه خوشحال شد. زنگ زدم به دوستم، گفت خیلی خوبه، اون خودش با همین نمره ها از ویرجینیا تک فول فاند گرفته بود در حالی که تو رشته اش رنک ویرجینیا تک 8 بود! بعد گفت حالا یک ماه بخون باز بده، میتونی بهتر بیاری. گفتم دیگه از این شوخی ها با من نکنید همین یک بار واسه ابد کافی بود...